خیلی وقت پیشا، اونموقع ها که کله م خیلی بیشتر از الان داغ بود نمیدونم توی کدوم یکی از کتابای دکتر شریعتی، این جمله ها رو خوندم:

 

خدایا آتش مقدس شک را چنان در من بیفروز

تا همه ی یقین هایی را که در من نقش کرده اند، بسوزد

آنگاه از پس این نوده ی خاکستر

لبخند مهراوه بر لبهای صبح یقینی شسته از هر غبار، طلوع کند.

 

اونموقع منظورشو نگرفتم. گفتم خدایا! ما بنده ها چه چیزایی که از تو نمی خوایم! ...

هر سال ماه رمضونا بعد از افطار بارون فیلم و سریاله که نازل میشه. امسالم به رسم هر سال یه سریالی پخش می شه تو مایه های "کمکم کن" و "او یک فرشته بود" مث سالای قبل.

داستان حکایت امتحان شدن مردیه که عشقشو از دست داده و "چرا"ی این مصیبت بزرگ آتش مقدس شک رو تو وجودش روشن کرده و بنیادشو سوزونده: شک به عدالت خدا. جسارت قشنگیه. میخواد بگه آدما چقدر راحت تسلیم شیطان می شن، شیطان به قیمت نافرمانی خدا حاضر نشد به انسان سجده کنه، عصیان کرد و رانده شد، ولی انسان چه راحت به شیطان اقتدا کرد و تسلیمش شد. انسان: اشرف مخلوقات.

من تحسین میکنم نویسنده ی این فیلمو که تشخیص داده داروی شک لازمه به آدمای بیمار امروزی تزریق بشه. آدمایی که خدا پیغمبر فقط رو زبونشونه نه توی دلشون. اونا که براشون خدا بازیچه ای شد که با آن کسب "نان" و "نام" کردند. موقع اذان صف می بندن و خم و راست می شن و از صبح تا شب هیچی نمی خورن، ولی به اندازه ی نفساشون گناه میکنن. آدمایی که تو زندگی جز خوردن و خوابیدن و تولید مثل کردن و حرف مفت زدن کار دیگه ای بلد نیستن.حافظ خوب توصیفشون کرده:

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند   چون به خلوت می روند آن کار دیگر میکنند

یقینی که «ایجاد» نشده باشه که ارزشی نداره. مث خورشید میمونه وسط روز: بودنش حس نمیشه. مبتذل و پست. اون خورشیدی قشنگه که بعد از یه شب دراز بیاد. خورشیدی که با چشمات ببینی چه جوری داره تاریکیای وجودتو روشن می کنه. اون ارزش داره.

 

...فکر ها را شست وشویی لازم است.

گم شدیم گر در میان خویشتن         جستجویی لازم است.

نازنین ها از سیاهی تا سپیدی را سفر باید کنیم...

 

به امید اینکه لااقل توی این شبای مقدس به صرافت بیفتیم.